اسم من “رضا” است، ولی تو کارگاه بهم میگن “رضا جوش”. بیست ساله که دارم با این دستهای پینهبسته و این ماسک جوشکاری، فلزها رو به هم وصل میکنم. کار من فقط جوش دادن نیست؛ من با آهن و فولاد حرف میزنم. هر جوشی که میزنم، مثل اینه که دارم دو تا روح رو به هم وصل میکنم. اما این کار بدون ابزارهای وفادارم ممکن نیست. بذار برات ازشون بگم.
اول از همه، دستگاه جوش من این دستگاه، قلب کارگاهمه. یه دستگاه جوش صنعتی که نه تنها برق رو به فلز منتقل میکنه، بلکه انگار روح من رو هم به کارم وصل میکنه. این دستگاه مثل یه دوست قدیمیه که همیشه حالم رو میفهمه. وقتی تنظیماتش رو درست میکنم، انگار دارم با یه آدم حرف میزنم "امروز چطوری رفیق؟ آمادهای که بازم با هم کار کنیم؟" و دستگاه جوش هم همیشه جوابم رو میده: یه جرقه، یه نور آبی، و بعدش همه چیز شروع میشه.
بعد میرسیم به ماسک جوشکاری. این ماسک، چشمان من رو از شر نور خیرهکننده جرقهها حفظ میکنه.
اما برام فقط یه محافظ نیست؛ این ماسک مثل یه پنجرهست به دنیای دیگهای. وقتی ماسک رو میزنم، وارد یه دنیای میشم که فقط من و فلزها هستیم. نور آبی جرقهها، دودهایی که بالا میرن، و صدای وزوز دستگاه جوش، همهچیز رو مثل یه رقص زیبا میکنه.
و بعد الکترودها. این کوچولوهای باریک، مثل قلمهای نقاشی من هستن.
هر الکترود برای یه کار خاصی ساخته شده. بعضیهاشون نرم و آروم جوش میدن، بعضیهاشون محکم و قوی. انتخاب الکترود درست، مثل اینه که داری برای یه آهنگ خاص، ساز درست رو انتخاب میکنی. من با هر جوش، یه نت به این سمفونی فلزی اضافه میکنم.
و بیا برات از دستکشهای جوشکاری بگم.
این دستکشها نه تنها دستهای من رو از گرما و جرقهها حفظ میکنن، بلکه مثل یه پوست دوم هستن. با این دستکشها، من میتونم فلز داغ رو لمس کنم، بدون اینکه ترسی داشته باشم. این دستکشها همونجوری به دستم چسبیدن که عشق به جوشکاری به قلبم چسبیده.
آخر سر هم انبر جوشکاری
دست راست منه. وقتی فلزها داغ میشن و نیاز دارن که در جای خودشون ثابت بشن، این انبره که به کمکم میاد. انگار دارم با یه موجود زنده کار میکنم؛ فلز رو میگیره، نگه میداره، و به من اجازه میده که کارم رو تموم کنم.
“هر جوشی که میزنم، یه قدم به هدفم نزدیکتر میشم. حالا نوبت توئه! بیا تو سایت ابزار برند و ابزارهای حرفهای رو پیدا کن تا تو هم بتونی هر پروژهای رو مثل یه حرفهای تموم کنی. یادت نره، با ابزار درست، تو هم همیشه برندهای!